- اخبار فرهنگی - پایگاه خبری تاج من ـ محمدباقر صنیعی‌منش: گفت‌وگوی تسنیم با مهدی کلهر، جانشین وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت شهید رجایی و اولین معاون، در قسمت اول به بررسی وضعیت کلی وزارت فرهنگ و هن...
- اخبار فرهنگی -

پایگاه خبری تاج من ـ محمدباقر صنیعی‌منش: گفت‌وگوی تسنیم با مهدی کلهر، جانشین وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت شهید رجایی و اولین معاون، در قسمت اول به بررسی وضعیت کلی وزارت فرهنگ و هنر بعد از انقلاب رسید. در آن مصاحبه، اصلی‌ترین بحث کلهر درباره تلاش جریان اصیل انقلاب برای دورماندن انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از تندروی‌ها برای حفظ حیات هنری کشور بود، صحبت‌هایی که نشان داد او و دیگر چهره‌های انقلاب از تعطیلی سینما جلوگیری کردند و تلاش کردند ماهیت هنر انقلاب اسلامی در اولین طرح‌ها و نمونه‌ها خود را نشان دهد.

همچنین بخش‌هایی از مصاحبه به موضوع تلاش‌های رژیم سابق برای بدنام کردن انقلاب از طریق آتش‌سوزی سینماها پرداخت که در ادامه آن به مقاومت‌های انقلابیون واقعی برای حفظ سینما انجامید، اما در بخش دوم این مصاحبه با نگاهی عمیق‌تر به بررسی ابعاد جریانی می‌پردازد که تلاش داشتند هنر و سینمای بعد انقلاب را به حاشیه ببرند و کم‌کم آن را از مسیر خود خارج کنند، جریانی که می‌توان آن را نفوذی خواند که از سوی دشمنان کشور در قالب‌هایی چون مجاهدین خلق و سلطنت‌‌طلبان وارد عمل شده بودند.

امام از نفود و توطئه قطب‌زاده باخبر بود

ـ با گذر از موضوع ورود شما به وزارت فرهنگ و هنر، شاهد جریانی هستیم که از آن به‌عنوان جریان نفوذ در فرهنگ و هنر یاد می‌شود، چهره‌هایی چون صادق قطب‌زاده یا محسن مخملباف افرادی‌اند که قصد داشتند جریان هنر و فرهنگ انقلاب را تحریف کنند و مسیر دیگری از هنر و سینمای انقلاب ترسیم کنند، لطفاً درباره شکل ورود این جریان به فرهنگ و هنر توضیح دهید.

این یک روند است از ابتدا که یک نفر به دنیا می‌آید نه شمر است نه میثم تمار، همه ما آدمیم و انسان تغییر می‌کند، بلکه آنچه در این باره مهم است این است که امام با آن مدیریت درخشانی که داشت می‌دانست که این انقلاب بدون توطئه و نفوذ نخواهد بود. اما روش امام(ره) روش پیغمبر بوده است یعنی قصاص قبل از جنایت نمی‌کرد. اما در رده دوم مدیریت کشور که ما بودیم نه بصیرت و نه آن تجربه و حکمت حضرت امام را داشتیم، ما باید خیلی مراقب خودمان می‌بودیم که خطایی نکنیم.

مثلاً امام(ره) از همان اول هم می‌دانست که قطب‌زاده چه‌کسی است؟ این را که می‌گویم از زبان شهید حاج مهدی عراقی می‌گویم. حاج مهدی از نزدیک‌ترین افراد به امام خمینی(ره) بود که من هم با او ارتباط نزدیکی داشتم، بعد هم که از فرانسه همراه امام(ره) به ایران آمد به روزنامه کیهان رفت، ما هفته‌ای یک‌بار همدیگر را می‌دیدیم. او گفت که امام(ره) از ابتدا هم می‌دانست که قطب‌زاده چگونه آدمی بود.

قطب‌زاده کنار امام خمینی(ره)

درباره قطب‌زاده باید بگویم که زمانی که در صداوسیما فعالیت خود را آغاز کرد، فهمیدم که او یک مأموریت دارد. اولین مقاله من علیه قطب‌زاده برای اسفند 1357 است که طوفانی به‌پا شد. او بسیار محبوب بود، حزب‌اللهی‌ها برای او طومار امضا می‌کردند و به او برادر قطب‌زاده می‌گفتند اما من از تفکر غیرانقلابی او خبر داشتم.

شهید عراقی گفت: امام(ره) از ابتدا هم می‌دانست که قطب‌زاده چگونه آدمی بود، اما این را امام(ره) آشکار نمی‌گفت

 

 

بعد از این قطب‌زاده رفت دیدار امام(ره) در قم و امام(ره) او را به‌حسب همان روشش که گفتم قصاص قبل از جرم نمی‌کرد، تأیید کرد. بعد از این برخی تلاش کردند من و قطب‌زاده را آشتی دهند، یکی از اینها شهید دکتر مفتح بود. من و او به منزل آقای دکتر پیشوایی که روحانی بود دعوت شدیم. مرحوم سید رضا برقعی و صادق طباطبایی برادر همسر حاج احمد آقا هم بودند. من آن موقع هنوز پست نداشتم اما از نویسندگان مقالات انقلابی بودم. ما نزدیک به 4 ساعت آنجا منتظر بودیم اما هر نیم ساعت او تماس می‌گرفت و می‌گفت "می‌آیم" اما نمی‌آمد و دوباره باز زنگ می‌زد و می‌گفت "می‌آیم"، اما آخر سر هم نیامد و ساعت 11 شب شام خوردیم و بیرون آمدیم، همین نیامدن قطب‌زاده به‌نفع من تمام شد. من در فروردین و اردیبهشت 58 باز هم علیه قطب‌زاده مطلب نوشتم.

شهید عراقی کنار امام خمینی در فرانسه

برای اینکه من یک تفکر داشتم که عده‌ای می‌خواهند مانند قطب‌زاده هنرمند ماهر را از دست انقلاب خارج کنند و موفق هم شدند، اصلاً یک‌سری از افرادی که در انقلاب اعتصاب کرده بودند، توسط او قلع‌وقمع شدند، عجیب است یعنی افرادی که برای انقلاب اعتصاب کرده بودند، حقوقشان را قطع کرد و با آنها بدترین برخورد را کرد. یکی از خواننده‌های قبل از انقلاب که اصلاً مقید به نماز و روزه بود و عموماً حجاب داشت توسط او حذف می‌شود.

ما یک‌سری از گوینده‌های کاملاً انقلابی را که اصلاً آدم‌های فاسدی نبودند از دست دادیم، یعنی بهترین گوینده‌ها را از ما گرفتند. اصلاً قطب‌زاده مأموریت داشت، رفیق صهیونیستی داشت به‌نام هکتور ویالون صهیونیست فرانسوی، دوتا ویولون گران‌قیمت پاگانینی را ـ شاید قیمتش چند میلیارد باشد ـ مفت به او بخشید، گفت که اینها در اسلام حرام است و آنها را آتش می‌زنند.

 

 

عصبانیت امام(ره) از حرف‌های تند انجمن اسلامی درباره کلهر و فعالیت هنری او

او در همان سال 1358 سرود «ای ایران ای مرز پرگهر» را منع پخش کرد، سرودی که مرحوم گل‌گلاب نوشته بود و روح‌الله خالقی موسیقی آن را ساخت، اما من می‌دانستم که نظر امام(ره) این نیست، برای همین به‌محض اینکه در ارکستر سمفونیک وارد شدم، دستور دادم این سرود را اجرا کنند. خانواده حضرت امام(ره) آمدند و ایشان هم خودشان با رادیو گوش دادند. آقای دکتر بروجردی داماد امام(ره) به من گفتند که "در شب شنبه‌ای که در منزل امام جمع می‌شدیم به ایشان گفتم که «خیلی سرود خوب اجرا می‌شود.»، امام گفتند که «با رادیو گوش دادم خیلی خوب بود»". آقای بروجردی گفت که "به امام گفتم «نه آقاجان، باید آنجا تشریف داشته باشید، زن‌ها روسری و مانتوهای سبز شیک، مردها کت‌های قهوه‌ای مخملی و پیراهن سفید و چندین نفر نوازنده و خلاصه این ارکستر عظمتی دارد.»، امام لبخندی زد و گفت «فکر نمی‌کردم از این عرضه‌ها داشته باشند.»" (با خنده)

مرحوم گل‌گلاب خالق سرود ای ایران...

بعد آقای بروجردی گفت؛ "به امام(ره) گفتم که «اما انجمن اسلامی خیلی آقای کلهر را اذیت می‌کند و با این برنامه مخالفند و می‌گویند که اینها همان افرادی هستند که جلوی شاه می‌نواختند.»، یکباره امام شدید عصبانی شدند و گفتند که «رها کنند این مزخرفات را و این حرف‌ها را نزنند.»، دیدم که امام را ناراحت و شب شنبه ایشان را خراب کردم، لحظاتی سکوت کردم بعد از آن دیدم که امام رفتند در ایوان خانه‌شان من را دعا کردند."

خدا را شاهد می‌گیرم که در تمام طول مدتی که در فرهنگ و هنر کار کردم هرآنچه را که امام گفتند می‌تواند کار شود انجام دادیم و هرآنچه را که امام رد کردند، نساختیم، با همین رویکرد و نگاه بعد از اتمام مدیریتم در فضای مسئولیت وزارت فرهنگ و هنر، وارد معاونت سینمایی شدم.

در تب‌وتاب انقلاب بسیاری به فیلم‌سازی علاقه‌مند شدند

ـ محسن مخملباف چگونه وارد جریان سینما شد؟ در مصاحبه با آقای نجفی هم ایشان از وجهه منفی او و تأثیری که بر میرحسین موسوی داشت نکاتی را گفت.

در آن سال‌ها تب فیلم‌سازی میان بچه‌های مذهبی در حال شکل گرفتن بود، البته جماعت مذهبی خیلی کم در فیلم‌سازی ورود کرده بودند و بیشتر جماعت غیرمذهبی و روشنفکر در فیلم‌سازی وارد شده بودند، اتفاقاً آقای مهدوی کنی درباره همین موضوع تماس گرفته بود، آن‌موقع مرحوم اکبر عالمی یکی از مدیران ما بود. آقای مهدوی کنی آن دوران چهره بسیار بزرگی بود، مورد وثوق حضرت امام(ره)، رئیس روحانیون مبارز، وزیر کشور و رئیس کمیته انقلاب. ایشان زنگ زده بود و با اکبر عالمی صحبت کرده بود که "چندتا از بچه‌های کمیته را که دوست دارند فیلم‌سازی کنند می‌فرستم بیایند وزارت ارشاد و میز موویلا را ببرند کمیته تا فیلم بسازند". عالمی گفت "من بهشان می‌دهم"! گفتم "چه‌کار می‌کنی؟"، گفت "باید بروند دیگر، این میزها خالی است."، گفتم "800 کیلو میز موویلا را چطور می‌دهی؟"

مرحوم اکبر عالمی در حال آموزش فیلمسازی به هنرجویان در جوانی

این شد که به آقای مهدوی کنی خبر رسید که کلهر میزها را نمی‌دهد، حاج آقای مهدوی کنی به من زنگ زد. من به ایشان گفتم که "بچه‌ها را بفرستید اینجا من بهشان اتاق خالی می‌دهم و کار کنند". ایشان گفت که "بچه‌ها می‌گویند که اصلاً این فضا نجس است"، گفتم "میز سنگین است امکان اینکه ببرند نیست"، گفت "باشد، می‌آیند و می‌برند."، باز گفتم "نمی‌شود". یکباره آقای مهدوی کنی پرسید که "یعنی می‌خواهی میزها را ندهی؟"، گفتم "بله، امکان ندارد، اگر می‌خواهند فیلم بسازند و مونتاژ یاد بگیرند بیایند اینجا"، آخرش هم نیامدند.

آقای بروجردی گفت: به امام گفتم که «انجمن اسلامی خیلی آقای کلهر را اذیت می‌کند و با این برنامه مخالفند و می‌گویند که اینها همان افرادی هستند که جلوی شاه می‌نواختند»، یکباره امام شدید عصبانی شدند و گفتند که «رها کنند این مزخرفات را و این حرف‌ها را نزنند.»

 

منظورم این است که این قدرت را داشتم که نه بگویم اما آقای نجفی این توان را نداشت که البته به‌حق هم بود چون من این ارتباط و قدرت را داشتم.

محمدعلی نجفی در جوانی

برخی می‌خواستند تالار رودکی را از ما بگیرند و به مخملباف‌ها بدهند

در این شرایط که انقلاب راه را برای هنر و فیلمسازی و... باز کرده بود و جمعیت فراوانی برای یادگیری می‌آمدند، مخملباف هم سروکله‌اش پیدا شد. او به‌همراه مصطفی رخ‌صفت به دفتر من آمد و گفت که دوربین می‌خواهد. گفتم "دوربین برای چی می‌خواهی؟"، گفت "می‌خواهم فیلم‌ساز شوم."، گفتم "اشتباه می‌کنی فکر می‌کنی با یک دوربین و میز موویلا و... می‌توانی فیلم‌ساز شوی."، خیلی‌ها الآن دارند این‌گونه و به‌صورت تفننی فیلم‌ساز می‌شوند.

پیش‌بینی‌ آوینی درباره سرنوشت محسن مخملباف/ عده‌ای با بایکوت مرتضی می‌خواستند در سینما «آزادی» داشته باشند

به او گفتم که "به‌هیچ‌وجه به تو دوربین نمی‌دهم، اول باید بروی کنار دست یک کارگردان فیلم‌سازی را یادبگیری بعد بیایی."، همین شد که رفت کنار دست مرحوم منوچهر حقانی‌پرست که در ایتالیا تحصیل کرده بود و کارگردان خوبی بود، گفتم "اگر رفتی و توانستی کار کنی و فیلم هم اکران شد ـ چون برای آن باید هزینه می‌کردیم ـ آن وقت اجازه ساخت فیلم خواهی گرفت." او این روند را طی کرد تا اینکه "توجیه" ساخته شد، مخملباف با "توجیه" کارگردانی را یاد گرفت، این موضوع را کامل به او گفتم.

مرحوم منوچهر حقانی‌پرست

اما مخملباف تنها از طریق فیلم‌هایش تفکر غلط را بازنمایی نمی‌کرد بلکه با دیگر ارکان قدرت هم ارتباط داشت و از آن طریق تلاش می‌کرد جریان هنر انقلابی را خراب کند. باید این خاطره را بگویم، زمانی که جنگ شروع شد آقای بهزاد نبوی نامه‌ای نوشت که "تالار رودکی را به مخملباف و رخ‌صفت و حسین تهرانی تحویل دهید."، یک‌بار هم قبل از آن نامه به من زده بود که "این تالار را به جنگ‌زده‌ها بدهید."، آن موقع آقای میرسلیم غیر از مسئولیت شهربانی، مسئول کمیته جنگ‌زده‌ها هم بودند. او این پیام را از طرف نبوی که مشاور وزیر بود به من گفت. من در جواب گفتم "در تمام این کشور همین یک تالار است که باید به جنگ‌زده‌ها داده شود؟". اما زمانی که به من نامه دادند که "تالار رودکی را به مخملباف برای فعالیت حوزه هنری بدهید"، رخ‌صفت را صدا کردم، گفتم "مگر خودتان در حوزه تالار ندارید؟"، گفت "نه، اینجا را هم می‌خواهیم که فلان و بهمان کنیم."، گفتم "غلط می‌کنید!"

اصلاً مخلمباف و همفکرانش در حوزه هنری به‌دنبال تسلط بر فضای فرهنگی و هنری کشور بودند، کسی هم جرئت نمی‌کرد به آنان چیزی بگوید اما من در تمام مدتی که مدیریت داشتم حتی یک پیچ هم بدون مبنا و دلیل به کسی ندادم، حتی آقای ناطق نوری که آن موقع رئیس جهاد بود به من نامه زد که "چیلری را که در جایگاه شاه در تالار رودکی هست به من بدهید چون باید مصادره شود!"، گفتم "یعنی چه؟"، من جلوی این دوستان ایستادم از آقای مهدوی کنی گرفته تا ناطق نوری و بهزاد نبوی.

محسن مخملباف

به شهید رجایی گفتم "شما من را به وزارت آوردید که آنجا را اوراق کنم؟"، گفت "نه."، گفتم "نبوی می‌گوید که «تالار را به حوزه هنری و اگر ممکن نشد به جنگ‌زده‌ها بدهید.»"، رجایی به او گفت برو دنبال کارت!"، اینجا محل اختلافات من با نبوی بود، من به همین دوستان گفتم که من اوراق‌چی فرهنگ و هنر نیستم.

انجمن اسلامی خلخالی را هم علیه من تحریک کردند

ـ در واقع خطی تلاش می‌کرد فعالیت‌های هنری گروه شما را به حاشیه ببرد و از شما بگیرد.

بله، حتی خود آقای خلخالی با تحریک انجمن اسلامی به من زنگ زد و گفت که "می‌خواهم درِ این تالار را گِل بگیرم". او را هم انجمن اسلامی تحریک کرده بود؛ "چون آنجا شاه بوده و فساد کرده است."، این جمله را که می‌گویم برخی از نویسندگان زمان انقلاب نوشته‌اند که "چون شاه از آنجا و جلوی درب تالار رودکی رد شده است باید پتک بیاوریم و آنجا را خراب کنیم". یکی از مدیران من آقای محمد معصومی بود که مدیریت تالار رودکی را داشت، خودش تعریف می‌کرد که "یک‌بار آقای خلخالی بالای منبر می‌گفت که «در این تالار فساد و فحشا می‌شود»، من همان‌جا در جمع بلند شدم ایستادم گفتم «من مدیر آنجا هستم، چه‌کسی گفته در تالار رودکی فساد است؟.»"

صادق خلخالی

من داستان‌های زیادی دارم که بیان همه آنها در یک مصاحبه نمی‌گنجد اما برای اینکه در تاریخ ثبت شود می‌گویم. کار من به جایی کشید که مقابل آقای اشراقی داماد امام(ره) ایستادم که باز هم به تالار رودکی و بخش هنری وزارت فرهنگ (معاونت هنری فعلی) برمی‌گردد.

به‌دروغ به داماد امام گفتند در تالار رودکی فساد و فحشا است

ماجرا این بود که 12 بهمن 1359 آقای دکتر عارفی وزیر آموزش عالی وقت قبل از طلوع آفتاب دم درب منزل ما بود، گفتم "چه اتفاقی افتاده است؟"، گفت امام فرمودند که "تالار رودکی را ببندید، خبرهای خیلی بدی از آنجا دارم". ایشان این خبر را از آقای اشراقی گرفته بودند، گفتم "با کلی زحمت تئاتر، ارکستر و نمایشگاه قرآنی و انقلابی برگزار می‌کنم حالا آن را ببندم؟"

دکتر عارفی پزشک امام و وزیر فرهنگ و آموزش عالی از سال 59 تا 60

به آقای شهید رجایی که نخست وزیر بود زنگ زدم تا ماجرا را با او در جریان بگذارم، گفت "کلهر جنگ مسئله اصلی ما است."، گفتم "اصلاً من می‌خواهم بدانم برای چه‌چیزی باید تالار را ببندم؟"، به اینجا رسیدم که به آقای عارفی گفتم "الآن استعفا می‌دهم و تاریخ و ساعت می‌زنم که ساعت 7 و 10 دقیقه صبح 12 بهمن 1359 استعفا دادم و همه برنامه‌های تالار را می‌بندم."، در نظر داشته باشیم که آن سال اولین سالی بود که در دهه فجر برنامه فرهنگی یکپارچه داشتیم؛ سال 58 برنامه خوبی برگزار نشد، البته عنوان دهه فجر از سال بعد نام‌گذاری شد اما در هر حال در این دهه برنامه‌ریزی کرده بودیم.

یک‌بار آقای خلخالی بالای منبر می‌گفت که «در تالار رودکی فساد و فحشا می‌شود»، آقای معصومی مدیر تالار از قضا همان‌جا در جمع بود، بلند شد و ایستاد، گفت «من مدیر آنجا هستم، چه‌کسی گفته در تالار رودکی فساد است؟»

 

گفتم "باید استعفایم را امضا کنید و به من فساد در اینجا را نشان بدهید تا ببندم اگر نه هیچ کاری نمی‌کنم."، گفت "امام به من گفته‌اند."، گفتم "باید این فساد و فحشا را به من نشان دهید تا بدانم برای چه باید تالار را ببندم. من از صبح تا شب اینجا در حال فعالیت و کار برای فرهنگ و هنر انقلاب هستم حالا به‌عنوان فساد  درش را ببندم؟"

تصویری از تالار رودکی که بعد از انقلاب به تالار وحدت تغییر نام داد

این قصه به گوش امام رسید، نزدیک ساعت 10 صبح بود که امام به آقای اشراقی که در قم ساکن بودند زنگ زدند که "بیا تهران". بالاخره آقای اشراقی را ساعت 2 بعدازظهر به تالار آوردم، از صبح نه صبحانه و نه ناهار خوردم فقط آب خوردم، به ایشان گفتم که "بیایید اینجا یک تئاتر است تماشا کنید تا قضاوت کنیم". آقای اشراقی نمایش را دید و گفت "خیلی عالی است و حتماً با خانواده می‌‌آیم". نمایش دیگری بود به‌نام لبیک یا حسین که بچه‌های جبهه آن را ساختند، به‌حدی این نمایش تأثیرگذار بود که او گریه کرد، بعد گفت "پس آن فساد کجا است؟"، گفتم "حاج آقا، شما باید به من نشان بدهید کجاست نه من. این نمایش که تماشا کردید، همچنین در بخش سرود، سرودهای خمینی ای امام و الله اکبر خمینی رهبر و ای ایران ای مرز پرگهر را داریم. ما چیز دیگری اینجا نداریم. بچه‌ها و مدیران من که از خارج از کشور نیامدند، برخی از آنها همین‌هایی هستند که لانه جاسوسی را گرفتند مانند کمال تبریزی، جواد شمقدری و مرحوم علی مرادخانی، اینها شاگردان من هستند."

ایشان گریه‌اش گرفت؛ من عصبانی بودم با اینکه دوتا محافظ داشت قبای آقای اشراقی را گرفتم. دکتر عارفی گفت "چه‌کار می‌کنی؟"، گفتم "آقای اشراقی، اگر من پسر میرزا عبدالله تهرانی و برادر حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی طهرانی نبودم، کسی جرئت نمی‌کرد جلوی شما و امام بایستد. حالا باید بروید به امام بگویید چه دیدید."، من را در آغوش گرفت و گفت "چرا همان اول نگفتید؟"، گفتم "برای چه باید به شما بگویم؟ بعد از آن می‌رفتید این بلا را سر یک بیچاره دیگر می‌آوردید، همه افراد که از بچگی امام آنها را نمی‌شناخته است." (اشاره به صحبت‌های اول کلهر با تسنیم که از آشنایی خانوادگی خود از کودکی با امام گفت)

مرحوم میرزا عبدالعلی تهرانی

اینجا سؤال اصلی و مهم را پرسیدم که "چه شد که این موضوع را به امام گفتید؟"، گفت که "دیشب یک نفر زنگ زد با گریه به من گفت «چه نشسته‌اید که تمام فساد و فحشای زمان شاه، تالار رودکی را برداشته است.»"، گفتم "چه‌کسی بود؟"، گفت "نمی‌دانم!" گفتم "جدی می‌گویید؟"، گفت "بله، به خدا نمی‌دانم."، گفتم "هرکسی به شما تلفن بزند و بگوید فلان جا فساد است بلافاصله به امام زنگ می‌زنید و پیام می‌دهید؟"، گفت "به‌نظرم آمد که خیلی صداقت دارد."، آخر سر شب از دفتر امام زنگ زدند و فکر کنم که مرحوم آقای توسلی بود، ایشان گفت "امام شما را دعا کردند."

اینجا به آقای دکتر عارفی گفتم که "اگر ایستادگی نمی‌کردم و تالار را بسته بودم، کار تالار رودکی تمام بود" و از آن مهم‌تر بهترین بچه‌مسلمان‌های این مملکت که در هنر و فرهنگ مشغولند با امام و انقلاب فاصله می‌گرفتند که در خیلی نهادها این اتفاق رخ داد و از انقلاب فاصله گرفتند. خیلی از افرادی که قرار بود افسران جنگ نرم این انقلاب و امروز جزو ژنرال‌های آن باشند، الآن جزو افسران مخالفند.

 

 

میرحسین موسوی وادارم کرد برزخی‌ها را توقیف کنم اما زیر بار نرفتم

اما جای دیگری که مخملباف خود را نشان می‌دهد سر ماجرای فیلم برزخی‌ها است، اول بگویم که این فیلم قبل از اینکه من وارد وزارت شوم ساخته شده بود، یعنی در زمان مهندس نجفی، اصلاً قبل از جنگ ساخته شده است اما بعد از جنگ صداگذاری شده است و فضای آن را جنگی کردند. آقای نجفی برای اینکه جلب اعتماد کند یک‌سری جواز برای ساخت به فیلمنامه‌هایی داده بود البته بدون اینکه آنها را بخواند؛ برای اینکه فیلم‌ها ساخته شود و سینما جان بگیرد، یکی از این فیلم‌ها "برزخی‌ها" است، اما من گفتم که "چون نجفی کار درستی کرده است من هم پای کار نجفی می‌ایستم، چون نجفی سینما را نگه داشته است و اگر نجفی ایستادگی نمی‌کرد، چیزی از سینما نمانده بود".

زمانی که فیلم ساخته شد آقای میرحسین موسوی که نخست وزیر و سرپرست وزارت فرهنگ و هنر بود به من گفت که جواز فیلم را لغو کنم و گفت "بعداً دوباره جواز می‌دهیم."، گفتم "به‌هیچ‌وجه این کار را در فرهنگ نمی‌کنم، این کار سیاسی است و من با هنر سیاسی برخورد نمی‌کنم، این کار کثیفی است، من به‌عنوان آدم فرهنگی و هنری وارد شدم". من به موسوی گفتم که "امام می‌گویند این فیلم اشکال ندارد. آقای خامنه‌ای هم نظر امام را دارند و می‌گویند اشکال ندارد اما شما به‌خاطر حرف محسن مخملباف و دو نفر دیگر ـ که مانند یک مثلث بودند ـ و به شما می‌گویند «این فیلم را توقیف کن!»، می‌خواهی جلوی این فیلم را بگیری؟"، این سه نفر شورای فقاهت هنر کشور شده بودند، این حرف را که می‌زنم جدی است و خیلی‌ها به آنان تعظیم می‌کردند.

نمایی از فیلم برزخی‌ها

حتی جالب این بود که مردم و بچه‌های جبهه هم از این فیلم راضی بودند و حتی به ما نامه داده بودند و از این فیلم خوششان آمده بود.

گفت که "پس چه‌کار می‌کنی؟"، گفتم "من را بردار!". آقای زنگنه که معاون  فرهنگی میرحسین بود به من گفت که "استعفا بده!"، گفتم که "نمی‌دهم". آخر سر آن‌قدر این موضوع را دنبال کردم تا اخراجم کنند، به میرحسین گفتم که " بالا بروید پایین بیایید این کار را نمی‌کنم، اما من به این اخراج و عزل برای تاریخ نیاز دارم، شما ادعای هنرمند بودن و فرهنگی بودن می‌کنید اما بسیار روش کثیفی دارید که با هنر و فرهنگ سیاست‌زده برخورد می‌کنید."

قسمت پایانی به‌زودی منتشر می‌شود

انتهای پیام/+

منبع : منبع